صفحه اصلي |
![]() |
Saturday, May 22, 2004
هاژه، واژ-آهیده ی ِگاه های سخت وافشراننده ای است که در جدیت،دهشت و پیچیدگی هم-ارزند.
غم ِبودن،احتضار ،عشق،مرگ اندیشی،تأویل،مکاشفه،هنرورزی،تنهایی،تیمار،... هاژه نام ِ بی نام ترین لحظاتی است که درآن ما با هستی مان در سکته ای سهمگین رو در رو می شویم ؛ "چرا-هستم" مسأله ام می شود.چنان دراش می پیچم ومی پرسم اش که الیاف بدیهی ترین مألوفات و اِستانده هایم وا می پاشند.بیگانگی می کنم. هاژان در این پالودگی شخصیت اش را می زاید.کجا؟ برفراز ِ کوهی از ایقان؛ بر قله ی ِ تردید؛ بر بلندایی که خود در آشکارترین نمودش در تیر رسمان قرار می گیرد.چشم اندازی پهناور از چگونه در- خود- باشندگی. بایاندن ِ: - ذهن بر خوب شنیدن. - چشم بر عادت به تارونگی؛چیرگی بر حرص ِهرزه - گردی اش،بر چیره - حسی اش؛ - و حافظه بر هماره تو بر تو شدن؛ شُخمیدن ِخاکسترش و گداختن ِهر باره ی ِشعله ها و شده ها ونشخوار ِ روان - گواریده های ِ فراموش شده. هاژان تاریک-اندیشانه در جنگل ِ پر رُستنی ِ رستمیان زورق می راند،پیچنده در پیچکی سیر - سبز،نور- پاشه ها ی ِحقیقت(Lichtung) را انتظار میکشد.انتظاری تراژیک. او می نویسد تا اندیشه اش را بازدریابد،تا تأویلش را بتأویلد وبدین تکرار- در- تکرار هراس و خواست ِفهمیده شدن را بمیراند. ودر این بی راهه به حتم می داند همان قدرکه "هاژه" و" واژه" هم وزنند،همسنگ نیستند.این از بزرگوارگی ِ هاژه است که به واژه آهنگیده می شود! ![]() Erebus ||
Comments:
Post a Comment
|
![]() |
[Farsi Font] Click here |