Sunday, July 04, 2004
هم-آهی ِدير ِمن با "Of Sorrow Blue" از Forest of shadows:
از اندوهی سپیده - فام
خاطره ی ِلاجورد ِ مه - پوش ِاندوهم
درصبحگاهان ِ دشت ِ رویاها یم می رقصد:
بزرگی و زیبایی ِ وجودم در پاره ابری می پیچ اند
من باز وا می خوانم گوریدگی ِ سپیده - دمانی را
که سوی ِ کناره ی چشمان ِ دُختانه اشِ می دوم
خود ِ بی - او- مانده ام را
آن جا می نگرم ،بر کناره ِدریای ِ سرشکش دوان
به سکوت ِآبستن ِاشک اش خیره
به
سو سوی ِشمعکی مانده از کاروانی دور
یا کورسوی ِ فانوس ِفرشته ی ِشب
آری ،لاجورد اندوهی پوشیده در گرمای ِاشکم
آغوش ِپر مهرش که دراَم می گرفت
و خواب ِآرامم در گرمای ِمخدراش
همه در پاره ابری می پیچ اند
بر گُل ِزیبای ِ نام اش سجده می کنم
گُلی حک شده بر صخره ای که اشک هایم طراوتش را می صیقل اند
غم اش را می ژکم:
درونایم
روحم
ای زر- بال ِ رُز- لب
و ما مستانه در هم می پیچیدیم
ژاژ - تاج ِواقعیت ِاندوهم بر سر،
با آبی ِسپیده دمان می مُردم
نوای اش هنوز در سر سرای ِدرونم می پژواکد،آه
پس بِهِل من نیز مگر در پاره ابری بهیچم.
|