Monday, December 06, 2004
Thinking loudly in 5 minutes :
نه همین رنج - داری ست که ما را بر شنیدن ِ موسیقی ِگریان ِ Empyrium ای درنگان می کند؟ آری؛رنج - داری ،که درد را داشتنی ای عزیز و زیبا می کند ، که پیچیدگی اش ، حقیقت اش ، هستی اش ما را به سکوتیدن می خواند. هم - سکوتی (هم - چون ِ هم آوایی)، با سکوت ِ رنج ، بی خواست ِ هم- رنج و هم - درد ،به یکه گی ِ آفریننده ای رهنمون می شود که آفرینه اش در عین ِ رنج - اندودی ، فاش - گو نیست.آفرینه ای پیچ - پوش ِ اشکارا - نهانینه گی ِ دورا - بلندا ، سختا - شکوها ، عمقا - درونا ،نیستا - هستی است. بَها!
قطعه ای موسیقی که سکوت را می شکوهد.چگونه؟ سکوت ِ بینا - آوا ئی اش شنونده را حاضر می کند.شنونده را وا می دارد تا با درونیدن ِ قطعه ، آوا های ِ ناشنیده را به گوش ِظریف - نوش ِ درون وا گذارد ،تا بشنود. موسیقی ِ رنجمندی که با سکوت ، با نفاشیدن ِفشرده گی ِرنج ، با پیچیدن و پیچاندن از زمان می رهد. پایش و تازه گی ِقطعه ای که می توان سال ها زیست اش در گریزش از آسان - یابی ، در زن - بوده گی ِحقیقی اش ریشه دارد . (To the truth, Bid a farewell sight!)
نوشته ای که زیبایی ای خزانی را می واژد و راستی اش را در دروغ ِواژه ها می خرامد و عشوه می کند و از خسته گی ِ عقل نیرو می زاید و می خزاند؛ نوشته ای که با اول شخص پالایی از خود،خیال ِ خوش ِ مفاهمه را می کشد و خواننده را با متنی نویسنده - زدوده و پر "او" تنها می گذارد.خواننده ،یک خواننده ی ِخوب(!)،یک خوانش گر ،نوشته ای که در پر"من" ی ِنویسنده فریاد گری و نالنده گی می کند را خوش نمی دارد.او خویشاوندی ِخوانش اش را با نوشتن دریافته . او می داند جرقه های ِخوانش با براقی ِنویسنده دیده نمی شوند.پس نمی خواند!
...از همین رو دیر گیری و فرهیخته - گوش- طلبی ِ موسیقی ِتارونیده ،
و سره گی و انبوهه گریزی ِ واژگان ِ یک نوشته ضعف نیستند.
…Keeping Thinking…
|